یسنایسنا، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

♥♥ یســــنا عشق مامان و بابا ♥♥

سرماخوردگی

دیروز یسناجون رو بردیم دکتر، دکتر هم گفت یسناجونم سرماخورده     دخترگلم یه چند روزیه خیلی بی تاب شده و زیاد گریه میکنه قربونت برم عزیزم زود خوب شو مامانی ...
30 تير 1392

....

یسناجونم وقتی حموم میکنه اصلا گریه نمیکنه، عزیز دلم خیلی ساکت و آرومه حمومش که تموم میشه تازه شروع میکنه گریه کردن، بعد هم مامانی بهش شیر میده، یسناجون هم خیلی زود خوابش میبره اینم یسناجون بعد از حمام              ...
27 تير 1392

خاله مانیا

یسناجون یه خاله ی مهربون داره، خاله مانیا 11 سالشه و یسناجونو خیلی دوست داره. وقتی اولین بار یسنا رو دید، یسنا گریه می کرد، خاله مانیا هم به یسناجون گفت: گریه نکن عزیزم من خاله اتم، اگه گریه کنی خاله ناراحت میشه.  مانیا جونم گفته حاضره همه عروسکا، کتابا ، اسباب بازیا ، حتی تبلتش رو به یسناجون بده به جز تل سر قرمزشو!!!!!! ...
24 تير 1392

لبخند

لبخند یسناجون تو خواب     ، قربونش برم تو بیداری فقط گریه می کرد، تو خواب میخندید   ...
23 تير 1392

6 روزگی

24 فروردین یعنی 6 روزگی یسناجون رو به خاطر زردی تو بیمارستان بستری کردیم، 2 روز بستری بود، خیلی به من سخت گذشت، انقدر ناراحت بودم که یه لحظه نتونستم بخوابم . اینقدر از دستای دختر کوچولوم خون گرفته بودن که دو تا دستش کبود شده بود. قربونش برم خیلی اذیت شد. اینم یسناجون بعد از مرخص شدن از بیمارستان ...
22 تير 1392

4 روزگی

یسناجون اینجا 4 روزش بود، خونه مامان جون و بابا جون، من و یسناجون تا 15 روز اونجا بودیم. یسناجونم خیلی گریه می کرد و تقریبا تا دوماهگی این دختر کوچولوی من خواب نداشت، شب تا صبح بیدار بود و گریه می کرد، صبح که می شد می خوابید ، وقتی می خوابید مامانی هم از فرط خستگی خوابش می برد.     ...
22 تير 1392